۰۲ شهریور ۱۳۹۴

کریستف کیشلوفسکی


کیشلوفسکی در شهر ورشو به دنیا آمد و کودکی خود را در چند شهر کوچک لهستان گذراند. همراه با پدر مهندسش که مبتلا به سل بود به شهرهای مختلفی در پی بهبودی می‌رفت. در ۱۶ سالگی در یک دوره آموزش آتش‌نشانی شرکت کرد اما پس از ۳ ماه آن را رها کرد. در سال ۱۹۵۷ بدون هدف شغلی وارد دانشگاه ورشو در رشته کارشناسی تئاتر شد چون یکی از بستگان او آنجا را اداره می‌کرد. سپس تصمیم گرفت کارگردان تئاتر شود اما آن زمان دوره کارگردانی تئاتر نبود پس تصمیم گرفت سینما را به عنوان راه واسط انتخاب کند.
کیشلوفسکی علاقه‌مند به تحصیل در مدرسهٔ فیلم لودز بود جایی که دو کارگردان دیگر لهستانی، آندره وایدا و رومن پولانسکی را تربیت کرده بود. دو بار درخواستش رد شد. برای نرفتن به خدمت سربازی در این زمان او دانش‌آموز هنر شد سپس یک رژیم غذایی سخت گرفت تا معافیت پزشکی بگیرد. پس از چند ماه تلاش برای سربازی نرفتن بالاخره برای بار سوم مدرسه لودز درخواست او را پذیرفت.
او از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ در آنجا بود. جایی که حکومت آزادی هنری نسبتاً زیادی به آن مدرسه اعطا کرده بود. پس از آن کیشلوفسکی به سرعت علاقه‌اش را به تئاتر از دست داد و تصمیم گرفت فیلم مستند بسازد.
مستندهای کیشلوفسکی در این دوره بیشتر به زندگی روزمره شهروندان، کارگران و سربازان می‌پرداخت. اگرچه او آشکارا فیلم‌سازی سیاسی نبود. اما به‌زودی دریافت تلاش برای ارائه تصویری دقیق از زندگی مردم لهستان او را با حکومت درخواهندانداخت. فیلم تلویزیونی او کارگران ۷۱ که تصویرگر کارگرانی بود که درباره دلایل اعتصابات سال ۱۹۷۰ بحث می‌کردند، با سانسور فراوان به نمایش درآمد.
پس از کارگران ۷۱ او نگاهش را با فیلم مستقیماً معطوف به مقامات حکومتی کرد. فیلم شرح حال ترکیبی بود از نمایش مستند از گردهمایی دفتر مرکزی حزب کمونیست و داستانی درباره مردی که مقامات او را بازجویی می‌کنند. اگرچه کیشلوفسکی معتقد بود فیلم پیامی ضداقتدارگرایی دارد، اما همکارانش او را به همکاری با حکومت در طول تولید فیلم متهم کردند.
او بعدها گفت که به دو دلیل مستند را کنار گذاشته‌است: سانسور کارگران ۷۱ که باعث تردید او در چگونگی بیان حقیقت در یک رژیم اقتدارگرا شد، و حادثه‌ای هنگام ساختن ایستگاه (۱۹۸۱) که باعث شد قسمت‌هایی از فیلم به عنوان مدرک در یک حادثه جنایی استفاده شود. فیلم داستانی به او آزادی هنری می‌داد و می‌توانست زندگی روزمره را صادقانه‌تر به تصویر بکشد.
کیشلوفسکی در ۵۴ سالگی در ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در حین عمل باز پس قلب، از حمله قلبی درگذشت و در قبرستان پوازکی در ورشو به خاک سپرده شد. قبر او در قطعه مخصوص شماره ۲۳ قرار دارد و مجسمه‌ای از انگشتان شست و اشاره هر دو دست او که همان شکل معروف کادر دوربین فیلمبرداری را تشکیل می‌دهند بر روی آن قرار دارد. مجسمه‌ای کوچک با سنگ سیاه بر پایه‌ای با ارتفاع یک متر. روی سنگ قبر هم نام سال تولد و درگذشت نوشته شده‌است. از او و همسرش ماریا ،دخترش مارتا به یادگار مانده‌است.
او پس از گذشت سالها از درگذشتش همچنان یک از کارگردانان مهم و تأثیرگذار اروپایی است که آثارش در جهان تدریس می‌شوند. در سال ۱۹۹۳ کتاب «کیشلوفسکی از زبان کیشلوفسکی» توصیفی از او همانند آثار خودش بر پایه گفتگوهای او با دانیوش استوک به چاپ رسید. همچنین فیلمی بر اساس زندگی او با نام «کریشتوف کیشلوفسکی: من آدم متوسطی هستم» (۱۹۹۵) به کارگردانی کریشتوف ویرزبیکی ساخته شده‌است.
اگرچه او می‌گفت که پس از ساخته شدن سه رنگ می‌خواهد بازنشسته شود، ولی روی سه‌گانه‌ای جدید با فیلمنامه‌ای از پیسویچ درباره بهشت، دوزخ، برزخ برپایه کمدی الهی اثر «دانته» کار می‌کرد. فیلمنامه همانند «ده فرمان» برای کارگردانی شخص دیگری نوشته شده بود اما با مرگ نابهنگام او مشخص نشد چه زمانی او این بازنشستگی خودخواسته را پایان خواهد داد و خودش این سه‌گانه را کارگردانی خواهد کرد. تنها فیلمنامه کامل این سه‌گانه «بهشت» بود که تام تایکور آن را در سال ۲۰۰۲ ساخت و در جشنواره جهانی تورنتو به نمایش درآمد. از دو فیلم دیگر در زمان درگذشت او فقط ۳۰ صفحه پیش‌نویس باقی‌مانده بود. پیسویچ آنها را کامل کرد و در سال ۲۰۰۵ کارگردان بوسنیایی دانیس تانوویچ «جهنم» را با بازی «امانوئل برت» کارگردانی کرد.
کارگردان و بازیگر لهستانی «جرزی اشتور» که در چند فیلم او بازی کرده بود و فیلمنامه‌نویس اصلی Camera Buff نیز بود اقتباس خودش را از فیلمنامه فیلم نشده «حیوان بزرگ» در سال ۲۰۰۰ به فیلم درآورد.

۲۱ مرداد ۱۳۹۴

قصه عشق زهرا و علی حاتمی


هفته نامه تماشاگران امروز: ازدواج علی و زهرا حاتمی برخلاف آنچه به نظر می رسد اصلا ساده و بدیهی نبود. آن روزها زهرا خوشکام بازیگر معروفی بود و در دو سال فعالیتش کلی فیلم سینمایی بازی کرده بود. از طرف دیگر علی حاتمی هم کارگردان جوانی بود که اسمش با فیلم های متفاوتی که کارگردانی می کرد سر زبان ها افتاده بود اما با وجود همه مشترکاتی که یک بازیگر و یک کارگردان جوان هم دوره می توانند با هم داشته باشند، این زوج تا قبل از آشنایی اتفاقی شان هرگز با هم برخوردی نداشتند؛ به همین دلیل هم بود که اگر علاقه دورادوری به وجود آمده بودبه خاطر عدم برخوردشان، همانطور دورادور باقی مانده بود و تا مدت ها فقط از دور، آن هم توی دلشان هم را تحسین می کردند؛ به خصوص زهراخوشکام که همیشه در مصاحبه هایش از جوان محجوب و معقولی حرف می زد که قصد دارد با او ازدواج کند. جوانی که بعدها معلوم شد خیالی بوده و وجود خارجی نداشته و در واقع آرزوی زهرا خوشکام بوده که به وسیله علی حاتمی به حقیقت تبدیل می شود.
جوان معقول و محجوب و هنرمندی که دوران آشنایی تا ازدواجش با زهرا خوشکام زمان زیادی طول نکشید اما همین دوران کوتاه آغازی بود برای یک زندگی طولانی و خوش که طعم شیرینش هنوز در کام زهرا خوشکام مانده و می شود آن را در نامه هایش خواند. گرچه سال هاست با کسی درباره آن حرف نمی زند و ترجیح می دهد قصه روزهای بعد از علی آقا را فعلا از مطبوعات دور نگه دارد.
قرار بود فیلمی به کارگردانی علی حاتمی ساخته شود. لوکیشن، یکی از شهرهای شمالی بود و به همین دلیل همه عوامل جمع شدند و به آن شهر رفتند و نکته جالب ماجرا هم این بود که زهرا خوشکام از طرف تهیه کننده به عنوان نقش اول زن فیلم در نظر گرفته شده بود؛ فیلمی که هرگز ساخته نشد اما فرصتی به وجود آورد برای آشنایی دو جوان 26 و 23 ساله که هرگز نتوانسته بودند از نزدیک یکدیگر را ببینند.
اینطور که زهرا خوشکام می گوید، همان روزهایی که به خاطر پیش تولید مترسک در شمال بودند هر دویشان فهمیده اند به هم علاقه دارند اما هیچ کدام این علاقه را بروز نداده اند. با وجود اینکه در شمال هیچ حرفی بین شان رد و بدل نشده باز هم زهرا خوشکام داستان آن شمال رفتن و کلا فیلم هرگز ساخته نشده مترسک را مهمترین عامل رسیدنشان به هم می داند. «علی را به بهانه خلق اثری به نام مترسک شناختم. گویی «مترسک» پل محکمی بود تا چشم اندازی مملو از سبزه، گل و درخت به سوی دریای خزر، تا عشق میان من و او را رقم زند. مترسک ساخته نشد اما فقط چند هفته بعد میثاق زندگی مشترک ما بسته شد
داستان هم اینطوری بوده که بعد از آمدن به تهران بالاخره علی آقای حاتمی پیشقدم می شود و مثلا به بهانه اینکه درباره فیلم ساخته نشده حرف بزنند زهرا خوشکام را به شام دعوت می کند؛ شامی که احیانا در طول آن هیچ حرفی درباره فیلم و مترسک و سینما و اینها زده نشده چون در پایان آن زهرا خوشکام بدون اجازه بزرگترها و البته به طور غیررسمی، بله را به کارگردان جوان می گوید؛ بله ای که تا روز عقدشان که فقط چند هفته بعد بوده به جز خانواده هایشان هیچ کسی از آن خبردار نمی شود و بین خودشان می ماند.
علی و زهرا حاتمی تا 3 ماه بعد از عقدشان با هیچ نشریه ای گفتگو نکردند. با اینکه خبر ازدواجشان در روزنامه ها و مجله های آن روزها مثل بمب ترکیده بود، هیچ کسی خبر موثقی از ماجرا نداشت. به خصوص اینکه در مراسم ازدواج شان هم چهره های سینمایی و تلویزیونی حضور چندانی نداشتند و همین هم باعث شده بود مراسم خیلی سری باقی بماند اما بالاخره بعد از 3 ماه علی حاتمی با روزنامه ها صحبت کرد و گفت زندگی شان ساده تر و بی دردسرتر از آنچه فکر می کردند شروع شده و از این به بعد هم مثل سابق به کارهایشان می رسند؛
یعنی علی کارگردانی می کند و همسرش هم بازیگری اما چیزی نگذشت که همه متوجه شدند عشق به خانه و زندگی و نوزاد تازه از راه رسیده بر عشق زهرا به بازیگری چربیده و از آن به بعد کمتر اتفاق افتاد که زهرا در فیلمی بازی کند. البته همیشه دورادور نقش هایی را به عهده می گرفت و بازی می کرد اما در واقع نقش همسری برای علی آقای حاتمی و مادری برای لیلا، آن روزها بزرگترین و مهمترین نقش هایی بود که زهرا آنها را قبول کرده بود و با عشق و علاقه به آنها می پرداخت. عشق و علاقه و رضایتی که می شود آن را در لبخندهای این خانواده کوچک که در عکس هایشان ثبت شده به خوبی دید.
اینطور که دوستان نزدیک زهرا می گویند او همیشه عاشق سینما بوده و در طول سال هایی هم که از بازی دور بود به صورت حرفه ای کارها را دنبال می کرد و همان نقش های کوتاهی که بازی می کرد هم باعث شده بود به عنوان یک هنرپیشه از یادها نرود اما آن چیزی که یک بار دیگر به طور جدی او را چهره کرد و برای خودش هم بازی جدی به حساب می آمد نقش امیرزاده خانم در سریال امیرکبیر بود.
نقشی که برایش از جذاب ترین نقش های دوران بازیگری اش بود. زهرا حاتمی معتقد است عشق سرشاری که در زندگی با علی داشته، باعث شده نقش همسر عاشق و وفادار امیرکبیر را با تمام وجود درک و بازی کند و البته همین عشق هم باعث شده سختی های آن کار و سخت تر از آن در ماجرای هزاردستان و شهرک سینمایی اش همیشه کنار همسرش باشد.
«از صفا و محبت زندگی مان کمک گرفتم و در کنارش نقش همسر فداکار امیرکبیر را ایفا کردم. با او ادامه دادم راه پر فراز و نشیب و خطیر شهرک سینمایی هزاردستان را تا خلق شاهکار هزاردستان
زندگی مشترک شان 25 سال طول کشید و حاصل آن تک دختری به نام لیلا بود. البته در گفتگوهایی که در سال اول ازدواج شان کرده اند، زهرا گفته است یک پسر و یک دختر می خواهد و علی آقا هم گفته است طرفدار خانواده پرجمعیت است اما به هر حال انگار لیلا برای آنها همه چیز داشته و به همین دلیل فرزند دیگری وارد خانواده حاتمی نشده تا بعد از فوت علی حاتمی این خانواده تا مدت ها دو نفره بماند.
حالا زهرا حاتمی تنهاست و مثل همه مادربزرگ ها سرگرم خانواده دخترش و نوه هایش است. بعد از علی آقا، زهرا حاتمی هیچ وقت نخواست مصاحبه کند یا درباره همسرش حرفی بزند. نه حرف زد و نه دلیل حرف نزدنش را گفت. هر چیزی هم که از او می دانیم مربوط به نامه ها و یادداشت های گاه به گاه و عاشقانه ای است که به بهانه تولد علی آقا می نویسد. زنی که هرگز از رفتن زودهنگام همسرش گله ای نکرد و همیشه از شیفتگی اش به او گفت، شیفتگی که در لحظه لحظه زندگی مشترک زهرا و علی حاتمی به خوبی قابل مشاهده است.

زهرا حاتمی شیفته و عاشق همسر هنرمندش بود. عشقی که باعث شد سر میز اولین شام بله بگوید، سه هفته بعد بنشیند پای سفره عقد، یک سال بعد مادر شود و 25 سال همسرداری کند و سال های بعد از او را هم عاشق مردی بماند که برای او هنرمندی بی نظیر است. «دریغا نمی دانستم هجرانی ابدی در انتظار ماست و چطور جدایی مان زودهنگام رقم می خورد. دریغا دست سرنوشت فرزندی عاشق هنر ایران را شتابان از دامان مردمش ربود.
منبع 1393/05/31

۲۰ مرداد ۱۳۹۴

فیلم قیامت عشق فرشته جنابی


 كارگردان :
 هوشنگ حسامي 
 نويسنده :
 هوشنگ حسامي

۱ - عزت‌الله انتظامي .... آقا كمال
۲ - فرشته جنابي .... گل رخ
۳ - خسرو شجاع زاده .... احمد
۴ - رضا بني احمد ....
۵ - سيروس حسن پور ....
۶ - مهين شهابي .... همسر آقاكمال

محصول سال 1352

حسين آقا بزاز قبل از مرگ به آقا كمال (عزت الله انتظامي)، مرد پارسا و پرهيزكار، وصيت مي كند كه قيوميت دخترش گل رخ (فرشته جنابي) را بپذيرد. آقا كمال دختر را به خانه اش مي برد و همسرش (مهين شهابي) معترض است كه با وجود پسر جوانش احمد (خسرو شجاع زاده) نمي بايد مسئوليت دختر دم بختي را بپذيرد. به تدريج احمد و آقا كمال، هر دو، به گل رخ علاقه مند مي شوند. آقا كمال كه دچار عذاب وجدان است موضوع را با دوست معتمدش قاسم آقا در ميان مي گذارد، و با حالي سودايي مردم محل را از خود مي راند، و در حالتي ناهوشيار خود را در زيرزمين خانه اش اخته مي كند. او شب از بستر بيماري برمي خيزد و پسرش را در اتاق گل رخ مي بيند. به مسجد مي رود و طلب استغفار مي كند. روز بعد پسركي براي همسر آقا كمال و فرزندش خبر مي برد كه آقا كمال پاي سقاخانة محل جان داده است.

پوستر فیلم عشق و انتقام با بازی و کارگردانی فردین


پوستر فیلم عشق و انتقام

فیلمی به کارگردانی محمدعلی فردین و نویسندگی محمدعلی فردین و ویدا قهرمانی محصول سال ۱۳۴۴

بازیگران :
محمدعلی فردین
ویدا قهرمانی
محسن آراسته
اکبر خواجوی
ناصر کوره چیان
نرسی کرکیا

خلاصه داستان :

مرد جواني، آخرين بازمانده ي نسل خان، با همه توان در پي انتقام از ايل رقيب است، به همين منظور دختر رئيس ايل را مي ربايد، اما شيفته اش مي گردد. در اين حال فاميل دختر، در جستجوي او و درصدد قتل آخرين نسل بازمانده و اعاده ي حيثيت طايفه ي خويش هستند. اما سرانجام نيروي عشق دختر و پسر، دو ايل را پس از سال ها در كنار هم قرار مي دهد.

کاور صفحه گرامافون گوگوش


کاور صفحه گرامافون گوگوش

*-----------------*

متن ترانه ساحل و دریا

دلم از غصه داره  خون ميشه دريا كاري كن
غممو مثل موجات بردار  تو ساحل خالي كن
بيا دريا كاري كن  غما رو چاره بكن
بيا دريا كاري كن  غما رو چاره بكن
عمريه ساحل و دريا  مثل غم با دل من
گفتگوشون سر نمياد
اگه روزي يكيشون از همديگه دوري كنه
مهتاب ديگه در نمياد
موجاي دريا رو خون آلود و زرد نميكنه
فقط دروازه ی دل رو روي غم وا ميكنه
موجاي دريا رو خون آلود و زرد نميكنه
فقط دروازه ی دل رو روي غم وا ميكنه
بيا دريا كاري كن غما رو چاره بكن
بيا دريا كاري كن غما رو چاره بكن

*----------------*

متن ترانه گل و گلدان

میگفتی بی تو هیچم با من بمون همیشه

نباشی من میمیرم  گل بی گلدون نمیشه

چه اشتباهی کردم  حرفاتو باور کردم

چه اشتباهی کردم  حرفاتو باور کردم 
  
یه روز سرد پاییز گلدونتو شکستی

مثل عروس گلها تو گلخونه نشستی

بهار میاد دوباره بازم تورو میارم

مثل گل زینتی تو گلخونه می کارم

بازم به گلدونت می گی با من بمون همیشه

نباشی بی تو میمیرم گل بی گلدون نمیشه

چه اشتباهی می کنه حرفاتو باور می کنه 

چه اشتباهی می کنه حرفاتو باور می کنه

زندگی نامه فرخ غفاری


محمدابراهیم فرخ غفاری

فرخ غفاری در ۷ اسفند ۱۳۰۰ در تهران به دنیا آمد. در یازده سالگی به همراه پدرش حسن‌علی غفاری (معاون‌الدوله) که وزیر مختار ایران در بلژیک شده بود به اروپا رفت و تحصیلاتش را در آنجا ادامه داد. در پانزده سالگی علاقمند به دیدن فیلم‌های کلاسیک شد. علی‌رغم میل پدر که علاقمند بود فرخ حقوق بخواند به دانشگاه گرونوبل فرانسه رفت و در رشته ادبیات تحصیل کرد. در سال‌های تحصیل رییس کمیته جشن‌ها و نمایش‌های دانشجویی بود. وی فعالیت هنری را با تئاتر در فرانسه آغاز کرد.
پس از نوشتن مقاله برای روزنامه‌های ژون‌دوفینه و واریته با هانری لانگلوا مؤسس سینماتک پاریس آشنا شد.

او سینمای حرفه‌ای را با ساخت فیلم «جنوب شهر» در سال ۱۳۳۷ آغاز کرد. تصویر کردن اهالی فقیر جنوب شهر تهران با نگاهی ناتورالیستی سبب شد که فیلم بیش از چند شب روی پرده دوام نیاورد و توقیف شود. با تغیر نام به «رقابت در شهر» و حذف بسیاری از صحنه‌های انتقادی و اجتماعی و با سانسور این فیلم درسال ۱۳۴۲ روی پرده رفت. جنوب شهر از بسیاری جهات بر فیلمهای فارسی برتری داشت.
یک سال بعد به واسطه شکست فیلم جنوب شهر، فیلم «عروس کدومه» را در سال ۱۳۳۸ ساخت. این فیلم در کارنامه هنری او ضعیف‌ترین کار غفاری قلمداد می‌شود.
پس از جنوب شهر و عروس کدومه، تا چندسال فیلم سینمائی نساخت تا آنکه در سال ۱۳۴۳ فیلم شب قوزی را با بازی پری صابری با اقتباس یکی از داستانهای هزار و یک شب پدیدآورد. غفاری شب قوزی را در تنگدستی بوجود آورد. این فیلم براساس یکی از داستانهای هزار و یکشب (البته در قالبی نو و در چارچوب مسائل روز) شکل گرفته بود و خود غفاری نیز در آن بازی داشت. تیزبینی فرخ غفاری در امروزی کردن داستان هزار و یکشب سبب می‌شد که تماشاگر با کیفیت شرایط زندگی قشرهای مختلف جامعه و جنبه‌های تیره و روشن اخلاقیات مردم آشنایی دقیقی داشته باشد. شب قوزی در ایران و خارج از ایران و در سینما تک فرانسه، جشنوارهٔ جهانی فیلم تهران، جشنواره لوکارنو ۱۹۶۵، سینماتک‌های انگلیس، بلژیک و سوئیس به نمایش درآمد و تحسین بسیاری را برانگیخت. مجله ورایتی غفاری را ستود و ژرژ سادول منتقد نامدار فرانسوی نوشت: «شب قوزی یک کمدی پرنشاط و به منزله کشف یک سینمای نوین است.»
هژیر داریوش، پیرامون این فیلم و جوّ سینمایی آن زمان چنین نوشت: «با شکیبایی بی حد منتظر اولین فیلم طویل ایران شدیم، که بتوان در مقابل شب قوزی اثر فرخ غفاری (سومین فیلم طویل کارگردانی که قبلاً ۹ فیلم کوتاه مستند نیز ساخته) با جمعیت خاطر کامل اعلام می‌کنیم که سینمای ایران شروع شد اما آنچه مهمتر است، آنچه بیشتر خوشحالمان می‌کند این است که این شروع خوبی است.»
اما با وجود این همه، غفاری تا یازده سال ساختن فیلم سینمایی را کنار گذاشته بود و در سال ۱۳۵۴، آخرین فیلمش «زنبورک» را ساخت. زنبورک، پرداخت طنزگونهٔ غفاری از آمال و آرزوهای بَدوی انسانها در گذشته‌ای نه چندان دور است. در این فیلم که شکل گزارش‌گونه‌ای دارد، قصه با بیان سینمایی هماهنگ است. طنز سیاه فیلم، استوار بر قواعد قراردادی سینمائی است. نوعی از کار که، در پاره‌ای موارد با کارهای پازولینی شباهت دارد. در کلیت، زنبورک فیلمی است بدون ادعا که به خواست اکثریت تماشاگران نزدیک است، بدون آنکه در ورطهٔ سینمای بازاری و مبتذل افتاده باشد. او در این فیلم، برخلاف اثر قبلی اش «شب قوزی»، از ستارگان معروف سینما چون پرویز صیاد و پوری بنائی استفاده نمود و پس از این دیگر فیلم سینمائی نساخت.

غفاری در روز یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵ در شهر پاریس درگذشت و در گورستان مون‌پارناس به خاک سپرده‌شد.


نمایی از فیلم شب قوزی

۱۹ مرداد ۱۳۹۴

زندگی نامه زنده یاد تاجی احمدی


زنده یاد تاجی احمدی

تاج‌الملوک "تاجی" احمدی در سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات متوسطه را به پایان برد. او پرستار بود و در بیمارستان در مواجهه با یکی از فیلم‌برداران برای بازی در یک فیلم سینمایی تست داد و قبول شد. پس از بازیش در آن فیلم توسط حمید قنبری در سال ۱۳۲۸ برای بازی نمایشنامه «پرنده آبی» به تئاتر فردوسی دعوت شد و پس از آن در نمایش‌نامه‌های دیگری ایفای نقش کرد. تاجی احمدی همکاری خود را با رادیو از سال ۱۳۳۴ آغاز کرد و برای اولین بار در یکی از «داستان‌های شب» که از روی اپرای آیدا تنظیم شده بود و نام آن «درخت گل» بود بازی کرد و پس از آن در داستان‌های شب، نمایش‌نامه‌های کارگران، «زن و زندگی»، «جانی دالر» و... بازی کرد. از سال ۱۳۳۵ در زمینه دوبله به فعالیت پرداخت و از سال ۱۳۵۳ به جای بسیاری از شخصیت‌های مجموعه‌های تلویزیونی حرف زد. او در برنامه‌های ”سیر وسفر، شما و رادیو، بگویید و بشنوید و ... ” گویندگی کرد. تاجی احمدی از دهه سی تا پنجاه در فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی بازی کرد. محمدعلی زرندی سومین همسر وی بود. این هنرمند سال ۱۳۶۳ در پاریس درگذشت.

فیلمشناخت :

۱ - روزهای تاریک یک مادر (۱۳۴۶)

۲ - خشت و آینه (۱۳۴۴)

۳ - پنجه (۱۳۴۱)

۴ - خداداد (۱۳۴۱)

۵ - نصیب و قسمت (۱۳۴۱)

۶ - ورپریده (۱۳۴۱)

۷ - آس و پاس (۱۳۴۰)

۸ - انسان پرنده (۱۳۴۰)

۹ - صد کیلو داماد (۱۳۴۰)

۱۰ - عمو نوروز (۱۳۴۰)

۱۱ - اول هیکل (۱۳۳۹)

۱۲ - بچه‌ننه (۱۳۳۹)

۱۳ - کی به کیه؟ (۱۳۳۹)

۱۴ - آقای اسکناس (۱۳۳۷)

۱۵ - انگشتر جادو (۱۳۳۷)

۱۶ - بیژن و منیژه (۱۳۳۷)

۱۷ - چهل طوطی (۱۳۳۷)

۱۸ - مردی که رنج می‌برد (۱۳۳۶)

۱۹ - نردبان ترقی (۱۳۳۶)

۲۰ - طلسم شیطان (۱۳۳۵)

۲۱ - مرجان (۱۳۳۵)

فعالیت دوبلاژ :

شاخص گوینده نقش‌های اول زن به جای جین فوندا – ناتالی وود – دبی رینولدز – کلودیا کاردیناله – الیزابت مونتگمری و ....

مناسب ترین صدا و گوینده ثابت اکثر نقش‌های: جین فاندا، ناتالی وود

شروع حرفه‌ای دوبله: ۱۳۳۵

سابقه دوبله: گویندگی بجای

۱ - فریبا خاتمی (رضا موتوری، ۱۳۴۹)

۲ - محبوبه بیات (گوزن‌ها، ۱۳۵۳)

۳ - کیم هانتر (اتوبوسی به نام هوس، ۱۹۵۱)

۴ - ناتالی وود (شکوه علفزار، ۱۹۶۱)

۵ - ناتالی وود (پنه لوپه)

۶ - جین فاندا (جولیا)

۷ - جین فاندا (پابرهنه در پارک، ۱۹۶۷)

۸ - جین فاندا (تعقیب)

۹ - کارول بیکر (هوسبازان، ۱۹۶۴)

۱۰ - آناستازیا ورتینسکایا (هملت، ۱۹۶۴)

۱۱ - مری یور (قلعه عقابها، ۱۹۶۸)

۱۲ - الیزابت مونتگمری (سریال افسونگر)

۱۳ - (توطئه خانوادگی)

۱۴ - (هفت عروس برای هفت برادر)