کیشلوفسکی در شهر ورشو به دنیا آمد و کودکی خود را
در چند شهر کوچک لهستان گذراند. همراه با پدر مهندسش که مبتلا به سل بود به شهرهای
مختلفی در پی بهبودی میرفت. در ۱۶ سالگی در یک دوره آموزش آتشنشانی شرکت کرد اما
پس از ۳ ماه آن را رها کرد. در سال ۱۹۵۷
بدون هدف شغلی وارد دانشگاه ورشو در رشته کارشناسی تئاتر شد چون یکی از بستگان او
آنجا را اداره میکرد. سپس تصمیم گرفت کارگردان تئاتر شود اما آن زمان دوره
کارگردانی تئاتر نبود پس تصمیم گرفت سینما را به عنوان راه واسط انتخاب کند.
کیشلوفسکی علاقهمند به تحصیل در مدرسهٔ فیلم لودز
بود جایی که دو کارگردان دیگر لهستانی، آندره وایدا و رومن پولانسکی را تربیت کرده
بود. دو بار درخواستش رد شد. برای نرفتن به خدمت سربازی در این زمان او دانشآموز
هنر شد سپس یک رژیم غذایی سخت گرفت تا معافیت پزشکی بگیرد. پس از چند ماه تلاش
برای سربازی نرفتن بالاخره برای بار سوم مدرسه لودز درخواست او را پذیرفت.
او از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ در آنجا بود. جایی که حکومت آزادی هنری نسبتاً
زیادی به آن مدرسه اعطا کرده بود. پس از آن کیشلوفسکی به سرعت علاقهاش را به
تئاتر از دست داد و تصمیم گرفت فیلم مستند بسازد.
مستندهای کیشلوفسکی در این دوره بیشتر به زندگی
روزمره شهروندان، کارگران و سربازان میپرداخت. اگرچه او آشکارا فیلمسازی سیاسی
نبود. اما بهزودی دریافت تلاش برای ارائه تصویری دقیق از زندگی مردم لهستان او را
با حکومت درخواهندانداخت. فیلم تلویزیونی او کارگران ۷۱
که تصویرگر کارگرانی بود که درباره دلایل اعتصابات سال ۱۹۷۰
بحث میکردند، با سانسور فراوان به نمایش درآمد.
پس از کارگران ۷۱
او نگاهش را با فیلم مستقیماً معطوف به مقامات حکومتی کرد. فیلم شرح حال ترکیبی
بود از نمایش مستند از گردهمایی دفتر مرکزی حزب کمونیست و داستانی درباره مردی که
مقامات او را بازجویی میکنند. اگرچه کیشلوفسکی معتقد بود فیلم پیامی
ضداقتدارگرایی دارد، اما همکارانش او را به همکاری با حکومت در طول تولید فیلم
متهم کردند.
او بعدها گفت که به دو دلیل مستند را کنار گذاشتهاست:
سانسور کارگران ۷۱ که باعث تردید او در چگونگی بیان حقیقت در یک
رژیم اقتدارگرا شد، و حادثهای هنگام ساختن ایستگاه (۱۹۸۱) که باعث شد قسمتهایی از فیلم به عنوان مدرک در یک حادثه جنایی
استفاده شود. فیلم داستانی به او آزادی هنری میداد و میتوانست زندگی روزمره را
صادقانهتر به تصویر بکشد.
کیشلوفسکی در ۵۴
سالگی در ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در حین عمل باز پس قلب،
از حمله قلبی درگذشت و در قبرستان پوازکی در ورشو به خاک سپرده شد. قبر او در قطعه
مخصوص شماره ۲۳ قرار دارد و مجسمهای از انگشتان شست و اشاره هر
دو دست او که همان شکل معروف کادر دوربین فیلمبرداری را تشکیل میدهند بر روی آن
قرار دارد. مجسمهای کوچک با سنگ سیاه بر پایهای با ارتفاع یک متر. روی سنگ قبر
هم نام سال تولد و درگذشت نوشته شدهاست. از او و همسرش ماریا ،دخترش مارتا به
یادگار ماندهاست.
او پس از گذشت سالها از درگذشتش همچنان یک از
کارگردانان مهم و تأثیرگذار اروپایی است که آثارش در جهان تدریس میشوند. در سال ۱۹۹۳ کتاب «کیشلوفسکی از زبان کیشلوفسکی» توصیفی از او
همانند آثار خودش بر پایه گفتگوهای او با دانیوش استوک به چاپ رسید. همچنین فیلمی
بر اساس زندگی او با نام «کریشتوف کیشلوفسکی: من آدم متوسطی هستم» (۱۹۹۵) به کارگردانی کریشتوف ویرزبیکی ساخته شدهاست.
اگرچه او میگفت که پس از ساخته شدن سه رنگ میخواهد
بازنشسته شود، ولی روی سهگانهای جدید با فیلمنامهای از پیسویچ درباره بهشت،
دوزخ، برزخ برپایه کمدی الهی اثر «دانته» کار میکرد. فیلمنامه همانند «ده فرمان»
برای کارگردانی شخص دیگری نوشته شده بود اما با مرگ نابهنگام او مشخص نشد چه زمانی
او این بازنشستگی خودخواسته را پایان خواهد داد و خودش این سهگانه را کارگردانی
خواهد کرد. تنها فیلمنامه کامل این سهگانه «بهشت» بود که تام تایکور آن را در سال
۲۰۰۲ ساخت و در جشنواره جهانی تورنتو به نمایش درآمد.
از دو فیلم دیگر در زمان درگذشت او فقط ۳۰ صفحه پیشنویس باقیمانده
بود. پیسویچ آنها را کامل کرد و در سال ۲۰۰۵ کارگردان بوسنیایی دانیس
تانوویچ «جهنم» را با بازی «امانوئل برت» کارگردانی کرد.
کارگردان و بازیگر لهستانی «جرزی اشتور» که در چند
فیلم او بازی کرده بود و فیلمنامهنویس اصلی Camera Buff نیز بود اقتباس خودش را
از فیلمنامه فیلم نشده «حیوان بزرگ» در سال ۲۰۰۰
به فیلم درآورد.